به گزارش شهرآرانیوز؛ در روزگاری که رقابت در شبکه نمایش خانگی داغتر از همیشه دنبال میشود و آثار موفق یکی پس از دیگری در حال بالا بردن انتظارات مخاطبان هستند، محمدحسین لطیفی با سریالی به میدان آمده که شاید اگر ۱۰ سال پیش در تلویزیون پخش میشد، میتوانست مخاطبانی را برای خودش دست وپا کند؛ اما در فضای امروز، «جزر و مد» بیش از هر چیز، نشانی از عقب گرد دارد. نه فقط برای مخاطب، که برای خود کارگردانی که زمانی سازنده آثار درخشان و جریان ساز بود.
محمدحسین لطیفی همان کارگردانی است که در حافظه مخاطبان جدی تلویزیون، با سریالی، چون «صاحبدلان» شناخته میشود؛ اثری که هنوز هم بسیاری آن را نمونهای درخشان از معنویت درام محور میدانند. او همین چند سال پیش هم فیلم سینمایی «غریب» را ساخت؛ پرتره خوش ساختی با محوریت شهید محمد بروجردی که از منظر روایی دقیق و بسیار تأثیرگذار بود.
لطیفی اما، چند هفتهای است که با «جزر و مد» به پلتفرم رایگان و تازه تأسیس استارنت آمده و کار را به جایی رسانده است که حتی نمیتوان از این سریال به عنوان تجربهای متوسط در نمایش خانگی یاد کرد.
سریال «جزر و مد»، از همان قسمتهای نخست، دچار فقر ایده بود و هرچه مخاطبان منتظر ماندند تا یک موقعیت دراماتیک ویژه در آن شکل بگیرد، بیشتر ناامید شدند. مخاطب خیلی زود متوجه میشود که با روایتی مواجه است که بارها و بارها در قالبهای مختلف تکرار شده: مرد متأهلی که دل در گرو معشوق قدیمی اش دارد، عشق دو جوان که با مخالفت خانواده متمول دختر همراه میشود، داماد کلاهبرداری که بار درام را به سختی به دوش میکشد، مسئله اختلاف یک زوج بر سر مهاجرت، قتل غیرعمدی و فرار و البته مادر مقتدر و دیکتاتوری که نقش پدرخوانده سنتی سریالها را ایفا میکند. در سریال «جزر و مد» همه این خطوط اصلی و فرعی به جای آنکه به عمق شخصیتها بیفزایند، صرفا در قالبهایی امتحان شده و نخ نما باقی میمانند.
در میان بازیگران اصلی این اثر، فقط آرش مجیدی و سعید چنگیزیان، اجراهای آبرومندی را به نمایش میگذارند. مجیدی در نقش تک پسر یک خانواده متمول که در جوانی تن به یک ازدواج اجباری داده و حالا زندگی زناشویی پرمسئلهای را تحمل میکند، تا حدی باورپذیر ظاهر میشود. چنگیزیان هم در نقش فردوس، توانسته شمایلی با لودگی به اندازه را طراحی و یک نقش مکمل کارآمد برای این اثر باشد.
اما یکی از ضعفهای عمده سریال، حضور سایر بازیگران مکمل و ایفاگران نقشهای فرعی است که حتی در حد استانداردهای معمول سریالهای تلویزیونی هم ظاهر نمیشوند. برخی بازیها آن قدر خام، تصنعی و بی رمق هستند که مخاطب را از درگیر شدن با فضای اثر بازمی دارند. این در حالی است که در یک سریال ملودرام، نقشهای مکمل میتوانند ستونهای اصلی روایت باشند؛ اما در «جزر و مد» آنها به حفرههایی بدل شدهاند که انسجام کلی اثر را مختل میکنند.
از نظر بصری و اجرا، هرچند سریال تلاش کرده است با نمایش فضاهای بومی و مهاجرت معکوس از تهران به شمال کشور، چاشنی متفاوتی را به اتمسفر بصری خود اضافه کند، اما این ایده نیز به خوبی پردازش نشده و در حد یک پس زمینه لوکیشنی باقی مانده است. در واقع، هیچ چیز سریال بومی نیست؛ جز مکانی که در آن فیلم برداری شده است. «جزر و مد» میخواسته حرفی تازه بزند، اما در مسیر روایت، آن قدر درگیر کلیشههای فرمی و مضمونی میشود که در عمل به هیچ دستاورد تازهای نمیرسد.
شاید بزرگترین پرسشی که «جزر و مد» برمی انگیزد، این باشد؛ چرا محمدحسین لطیفی که ظرفیت ساخت آثار ماندگار را دارد، به ساخت سریالی چنین سطحی رضایت داده است؟ پاسخ این سؤال شاید در فضای تولید این روزهای نمایش خانگی و سرعت گرفتن پروژهها نهفته باشد. اما حتی در این شرایط نیز، از فیلم سازی که کارنامهای چنین پرفراز و نشیب دارد، انتظار میرفت اثری آبرومند و قابل قبول به مخاطب عرضه کند یا لااقل همین اثر را در یک شبکه تلویزیونی پخش کند تا مخاطبانی با توقعات سینمایی پایینتر به تماشایش بنشینند.
در مجموع، «جزر و مد» نه از منظر ساختار روایی، نه از نظر اجرا و نه از نظر بازیگری، توان ایستادن در کنار آثار شاخص شبکه خانگی را ندارد. این سریال، در بهترین حالت، میتواند برای تبلیغ یک پلتفرم تازه تأسیس و شنیده شدن نامش برای تولید آثار بهتر در آینده، مفید باشد و فعلا فقط کنداکتور را پر کند؛ نه یک پروژه جدی برای رقابت در رسانهای که امثال «وحشی»، «تاسیان» و «شکارگاه» همین حالا مشغول تعریف کردن استانداردهای تازهای برای آن هستند.